محل تبلیغات شما

با سلامی دوباره بعد مدتها راستش خیلی وقت بود یعنی همون موقع که این اتفاق افتاد میخاستم بیام بنویسم متاسفانه حالسو نداشتم و موند یعنی کلی اتفاقا و درگیری های دیگه هم افتاد که البته عامل اصلیش هم این عجوزه بود ها ننه بزرگم و البته هعیی بیخیال بعدن میگم.خلاصه همه چیز از دعوای توی بام شروع شد چهارتایی چند شب بود میرفتیم بیرون یادم نیست چی سد فقط یادمه باز دعوامون شد منو مامانم اهاا سر نماز خوندن من بود که استین مانتوم کوتاه بود و با اون داشتم میخوندم و چادر و هیچی دیگه هم نبود و اگه میزاشتم خونه بخونمم دیگه قضا میشد خلاصه دو دفعه بهم تیکه انداخت وقتی نشسته بودم هی بش گفتم به تو ربطی نداره حرف نزن هیچکس تو قبر کسی نمیره و اینا خداییش راهی هم نداشتم از نماز نخوندن که بهتر بوود دیگهخلاصه پا شدم بخونم باز کرمش لولید و بلند گفت با استین کوتاه و چه وضع خوندنه و فلان و بهمان منم گفتم خفهه شو بابا اه خلاثه بابامم شنید و دیگه دعوا از اینجا شرو شد بر میگرده به من میگه این انو چرا اوردی اخه چقددد بیمعرفت و عوضین اینا دیگه منم ۴ تا گفتم و رفتم تو ماشین کلیی گریه کردم باز داغون شدم و بیکس اهاا یه سری هم درو باز کردم گفتم بلند شید بریم خبرتون شایدم با لحن بدتر اهاا گفتم میاید بریم یا خودم اسنپ بگیرم برم بابای. نه گذاست نه برداشت گفت خفه میشی یا با کمربند بیام سراغت. اخه خدایاا چقدد ناااااامرده این واسه همه مظلومه واسه همه خوبه واسه من ظالم بقران بیشتر وقتا فک میکنم تمام عقده هاشو سر من بدبختتت سیاه روز خالی میکنه خلاصه اینو که گفت درو بستم و گریه هام شدت گرفت که تهش به سر درد ختم شد راستی این شب همون شب لعنتی بود که گفتم بریم خونه مادر جون دلم براش تنگه که نشدمن و اون بابای. اومدیم خونه و مامانم اینا رفتن سر بزنن.خلاصه اومدم سر تختم خابیدم پاشد اومد با کامپیوت کار کردن! منم تماام ذهنم باز به سمت خودکشی بود به امام به خدا داغوون بودم و نمیفهمیدن میدونی حکایت من همینه دیگه اونی که هیچکس دردشو نمیفهمه ولی وقتی مُرد همه میگن اع اینکه خوب بود حالش.خلاصه که یاد سم سوسک افتادم اروم از تختم بلند شدم آروم در پارکینگ و باز کردم که متوجه نشه دیدم روش نوشته سم قوی سوسک یه لیوانو پر آب کردم از سمه ریختم توش به زور میومد ولی گفتم نکنه کم باشه زیااد ریختم خیلیی شاید در حد چند قاشق بزرگ بعد همش زدم و کشیدم سر توی لیوانم اب ریختم کسی نفهمه.اومدم خابیدم بعد اینکه خورردم نگرانی هام شرو شد  که عجب  غلطی کردم وای کاش نمیخوردم که اخر شب هم بدجور دل درد گرفته بودم و صدای بسیاری میداد شکمم خیلی ترسیده بودم به این فک میکردم که اگه بمیرم چی حالم بد بسه چی گفتم فوقش میگم چی کوفت کردم معدمو میشورن دیگه ولی ته همه اینا ایمانی که به خدا داشتم و میدونستم هم دوستم داره هم انقدراا هم دوسم نداره که راحتم کنه آرومم میکرد.خلاصه اینکه هیچیم نشد البته که فردا شبشم باز رفتن پارک سه تایی بهم گفتن گفتم که نمیام و دیشبو یادتون رفته راستی اشتی هم کرده بودیم خلاصه این شد که نرفتم ولی حسابی حس مرگ داشتم و تنها هم که بودم دیگه بدتر حس میکردم داره سمه اثر میکنه واااقعن حالم بد بود خلاصه که تا حالا زنده موندم متاسفااانه اهااا گوگل هم راستی خیلی زدم بعضیا نوشته بودن کشنده هست واقعن و یه مردی میخاسته خودکشی کنه که بردنش بیمارتان و سریع شستشو دادن.این خودکشی مربوط به اواخر تیر ماه ۹۸ هست

کاشکی بالاخره بتونم بلند شم

راه خودکشی ارائه بدین با سپاس

روزای سخت بدون همراه

هم ,خلاصه ,گفتم ,باز ,سر ,اینا ,باز کردم ,سم سوسک ,واسه همه ,دیگه هم ,حالم بد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آکادمی تخصصی کشتی پهلوان علیرضا ذاکری