محل تبلیغات شما

امشبم باز از اون شباست که فکر و خیال و ناراحتی نمیزاره بخابم البته دیگه عادی شده این شبا ماه هاست کع راحت نمیخابم مث ادم معمولی نیستم و هزاران فکر و خیال و ناراحتی نمیزاره بخابم یا با فیلم دیدن یا اینستا خودمو مشغول میکنم و در نهایت به زوور خابم میبره و گاهیی هم با اشک تو چشمام درست مثل الانچقدرر امسال مذهرف بود چقدرر سخت گذشت چقد آه کشیدم از دست مردم این دنیا از دست ادمایی کع فک میکردم دویتن ولی دشمن بودن از دست هم خونی که از دشمن هم دشمن تر بود از دست آشغال هایی که مامان بابامو اذیت کردن زجرشون دادن حقشونو خوردن اشکشونو اشکمو در اوردن و. و.انقدرر این چن سال اهیر بد بود انقدر توی همین دوسال هممون مخصوصن مامان و بابام با همه جنگیدن و ظلم و نا حقی دیدن که واقفن غیر قابل وصفه واااقعن وقتی سرمو میزارم رو بالش شرو میشه یاداوری تمام اینا و گوله گوله اشکه که میاد پایین راستش واقعن برام سخته که از کسی نفرت داشته باشم ارزوی مرگ کسی رو کنم یا از خدا بخام محکمممم بکوبش زمین و واقعن قلبم درد میگیره از این همه درد از این همه آزار اذیت از اینکه نمیتونم و اجازه ندارم برم سراغ اون آشغالای که اذیتمون میکنن که مامانمو ازار میدن که اشکشو در میارن میخام فردا دیگه با یه استخاره اقدام کنم خسته شدم دیگه انقد ریختم تو خودم انقد بغض قورت دادم.

کاشکی بالاخره بتونم بلند شم

راه خودکشی ارائه بدین با سپاس

روزای سخت بدون همراه

دشمن ,هم ,رو ,کنم ,درد ,تو ,از دست ,نمیزاره بخابم ,و ناراحتی ,از این ,این همه ,ناراحتی نمیزاره بخابم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

☂خاطرات خیس☂